سایناساینا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 12 روز سن داره

پستــــــــــــــه کوچــــــــــــــــولو

سالگرد عروسی

سلام عشق مامان نفس مامان الهی قربونت برم این روزا خیلی وقت کم میارم همیشه میگم کاش هر روز 48 ساعت بود..... خلاصه مادری برا همین فرصت نمیشه همه جیز رو به موقع بنویسم اما سعی میکنم همه چیز رو بنویسم با تاریخ درستش 30 شهریور اولین سالگرد روسی مامانی بابایی بود که کاملا اتفاقی مصادف شد با مراسم عقد عمه هانیه. برا همین بازم مثل پارسال همه دور هم جمع بودیم و کلی رقصیدیم فقط تفاوتش در این بود که پارسال شما نبودی نفسم اما متاسفانه این روز خیلی حالت خوب نبود و 1کوچولو اذیت کردی برا همین مامانبزرگی شما رو زوذتر برد اینم دسته گلی که بابایی به مامان داد گل زندگیه من از این که خدا تورو به من داد خیلییییییییییییییییییییییی خوشحالم.. خدا...
30 شهريور 1391

خلاصه

عروسک مامان روز به روز نازتر میشی اما هنوز کسی نتونسته تشخیص بده که شبیه منی یا بابایی!!!!! ساینا کوچولوی ما خیلی حمام دوست داره امکان نداره تو حمام گریه کنه اما چیزی که بیشتر از حمام دوست داره ماساژبعد از حمامه الهی فدات شم دخملم عروسکم بعد از حمام هم اینقدر ناز میخوابی که دلم میخواد بخورمت   دختر نازم عاشق لوسترِ زرد یا هرچیز طلایی رنگه که برق میزنه... همیشه تا1ساعت نگاش میکنه کلی ذوقش میکنی گاهی وقتی دلت درد میکنه نگاه لوستر میکنی و براش ناز میاری و لوس میکنی خداخودش همیشه نگهدارت باشه.آآآآآآآآآآآآمیییییییین خیلی دوستتت دارم عروسکم ...
30 شهريور 1391

واکسن2ماهگی

عشق مامانی دخمله نازم١٣ شهریور واکسن ٢ماهگیت رو زدیم و شما کلی جیغ زدی و گریه کردی الهی بمیرم اشکاتو نبینم مادری الهی قربون پاهای کوچولوت برم من نفسم.. اما خدارو شکر زود میگذره الان حالت خوبه خوبه عمرم.. راستی وزنت٥١٠٠ و قدت ٥٥ شده نازگلم. خداروشکر نرمال نرمال ساینا کوچولوی مامانی خیلی دوست دارمالهی فدات شم الهیجسم و روحت همیشه سالم باشه نازم. عاشقتم کوچولوی من ...
16 شهريور 1391

تولد 2ماهگی

سلام ساینای مامانی عشقم نفسم.. عزیزدلماین روزا اینقدر منو درگیر خودت کردی که فرصت نمیکنم مطالب رو به موقع تو وبلاگت ثبت کنم.. ١٢شهریور شما٢ماهه شدی ماهم ١کیک کوچولو برات خریدیم عزیز دلم الهی همیشه سالم باشی الهی قربونت برم 1دنیا دوستت دارم عشقم ...
12 شهريور 1391

ساینا مریض شده

عشق مامان در ٤٣ روزگیش مریض شد عزیزم الهی بمیرم چقدر اذیت شدی.. هنوز خیلی زود بود اما متاسفانه اتفاق افتاد فقط خداروشکر به خیر گذشت اول بابایی مریض شد بعد احتمالا شما از بابا گرفتی.. کلا هوای شهر ما تو این فصل خیلی آلوده است،توهم مریض شدی عزیز دلم..شب اول ١٢ساعت نخوابیدی و بی قرار بودی ١کوچولو داغ بودی،از اونجایی که ا ما خونه بابابزرگی بودیم و بابایی که مریض بود خونه خوابیده بود ساعت١١شب با دایی امین وخاله مامانی(زیدا) رفتیم پیش دکتر آراسته(پزشک خانوادگی)که بهت استامینوفن و دیفن هیدرامین داد خلاصه١٠روزی تب میکردی و حالت خیلی بد بود ٢بار دیگه امبردیمت پیش فوق تخصص اطفال...الان بهتری فقط بینی ت گرفته و نفس کشیدنت سخته که ایشالله به زودی خوب...
6 شهريور 1391

مادری

سلام نازگلی مامان،الهی قربونت برم دختر نازم عشقم..بالاخره موفق شدم برات بنویسم. آخه هر دفعه که من وارد وبلاگت میشدمو چند خط مینوشتم شما بیدار میشدی و گریه میکردی منمباید وبلاگت رو می بستم و میومدم ساکتت میکردم.. همهچیز عوضشده دیگه مثل قبل نیست باید برا هر کاریدقیق برنامه ریزی کرد تا بشه انجامش داد..مراقبت از ١بچه خیلی سخته حالا مادر بزرگی رفته خونه..تو فوق العاده کم خواب،به همین دلیل همین که بخوابی باید برم سراغ غذا درست کردن و پستونک شستن و... تازه به آخر برسه. ولی همه ی این سختیها همه ی این بیخوابی ها و شب زنده داری ها خیییییییییییییییلیییییییییی شیرینه، مخصوصا وقتی برام لبخند میزنی.مثل دیشب،که ساعت٢بیدار شدی و خوابت نمیومد منم چون شبش م...
26 مرداد 1391

دوستای عزیزم

سلاااام به دوستای مهربونم..مامان شیرین تنبل بالاخره اومد دلم خیلی براتون تنگ شده بودهر روز به فکرتون بودم.مخصوصا الهام جون و خاله ریحانه.الهی خوبه خوب باشین.این دخمله ما ١کم شیطونه و به مامانیش فرصت انجام هیچ کاری رو نمیده.اما قول میدم از این بهبعد تند تند بهتون سر بزنم.دوستون دارم ...
26 مرداد 1391

تولد 1ماهگی

نفس من 1ماهگیت مبارک عشقم.. الهی همیشه سالم باشی عمرم ایشالله تولد 100سالگیت مادری خیلی خیلی خیلییییییییییییییییییییییییییییییی دوست دارم ساینا جونم ...
12 مرداد 1391

زردی

دوست دارم قبل از هرچیز از یرقان یا همون زردی بگم که چقدر مامانی غصه خورد... روز سوم که رفتیم پیش دکتر صراف زاده گفت زردی شما دهه..٢روز بعد شد١٢و ٢روز بعد شد ١٥.. خلاصه قرار شدشمارو بزاریم تودستگاه..مامانی کلی غصه خورد عزیزم.. بیشتر به خاطر اینکه فکر میکردم مثل گذشته ١جهبه شیشه ایه که توش خیلی گرمه اما خدارو شکر ١مدل دیگه ام بود که دورش باز بود خلاصه ١دستگاه گرفتیم آوردیم خونه.اما همین که روی چشاتو بستیم تو همش سعی میکردی چشم بندتو بکنی.الهی بمیرم چقدر سخت بور برام که با چشم بند ببینمت مخصوصا وقتی که همش تلاش میکری بکنیش.. خلاصه کلی کنارت گریه کردم و غصه خوردم.مامان بزرگی ام همش دعوا میکرد و میگفت ناشکری نکن. بچت سالمه.این چیز مهمی نی...
16 تير 1391

عشقم تولدت مبارک

این عکس 10دقیقه بعد ازتولد گرفته شده نفسم بالاخره١٢تیربه دنیا اومدیانتظار ما به پایان رسید... وزن :3.100kg(اما چون روز دوم دکتر مسئول بیمارستان وزنت کرد تو کارت تولدت زده شده 2.980kg) قد:49cm دور سر:40 بیمارستان ارجمند  خانم دکتر فاطمه میرزایی:فوق تخصص زنان و بارداری و بیماری های جنین. واقعا دستشون درد نکنه هم تشخیصاشون عالی بود هم عملشون.. خدا خیرشون بده. راستی اولین دکتر که معاینت کرد:دکتر صراف زاده واز اون به بعد تو میبرم پیش دکتر نیک نفس :فوق تخصص اطفال سر فرصت حتما جزئیات رو برات مینویسم..   خیلی خیلی خیلییییییییییییییییییی دوستت دارم بیشتر ازدیروز و کمتر از فردا   ...
12 تير 1391